انسان، گرگ انسان است؛ در حاشیه قتل عام سال ۶۷، همنشین بهار
انحصارطلبی و استبداد، قوم و خویشند و هوای همدیگر را هم حسابی دارند. ما «انحصار طلبان مستبد» که آبستن شاهی تبه کار و شیخی مکارّیم ، بی آنکه عبا و عمّامه داشته باشیم ، در پژوهش ها ! یا قضاوت ها یمان ! همانند کسانی که برای قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ ، آتش تهیه ریختند و پامنبری کردند ــ بازی خودی و غیر خودی در می آوریم و این در حالی است که از قضا ، تیر ستم زمانه نیز ، شب و روز بر ما می بارد.این که در گلزار خاوران ، خانواده زندانیان سیاسی ۱۱ شهریور هرسال ، [یاد شهدای سال ۶۷] را گرامی می دارند ، بسیار نیکو و قابل احترام است . امّا امثال آقای محمد علی عموئی و دوستان شان که در گذشته ، سالروز قتل عام زندانیان سیاسی را به جای مرداد ماه [که اوج شقاوت ها بود] ، به شهریور کشیدند ــ همانند آخوندها و جریانات ضد مارکسیستی، بحث «خودی» و «غیر خودی» را دامن زدند . راستی آیا همه این ها به این دلیل بود که در شهریور ۶۷ نوبت قتل عام رفقای مارکسیست رسید ؟!
جُدا از این واقعه نگاری دروغ، از آنجا که در مورد اعضای هیئت مرگ و رویدادهای آن کشتار ضد انسانی، مطالب نادرستی نوشته می شود، به دلیل آشنائی نزدیک با واقعه ِ سر به نیست کردن زندانیان سیاسی در سال ۶۷ ــ اجازه می خواهم نکات زیر را یادآوری کنم:
۱- هیئت قتل عام، [در تهران] سه نفر زیر بودند: جعفر نیری ، مصطفی پورمحّمدی و مرتضی اشراقی ، [خمینی ، نیز در حکمش ، نام هر سه نفر را ذکر کرده است] . ضمناً مرتضی اشراقی، برخلاف آنچه برخی خاطره نویسان نوشته اند، روحانی و معمّم نیست.۲ - شوشتري و رئيسي و رازيني و مبشري و ناصریان [محمد مغیثه ای] و داود لشکری و حمیدنوری [عباسی] و سید حسین مرتضوی و موسی واعظی و سید مجید ضیائی و حلوائی و حسین زاده و حدّاد و ... ، که گاه گداری نخود آش می شدند و دوز و کلک می چیدند ــ از اعضای اصلی هیئت قتل عام نبودند، بیشتر، گرد و خاک می کردند و حق وتو هم نداشتند! اصل کاری همان سه نفر بودند.
۳ - در میان اعدام شدگان ، زندانیان بزرگواری چون « سهراب هلاکوئی باغ بهادرانی »، هوادار زنده یاد شاهپور بختیار، که مجاهد، یا مارکسیست نبود، نیز، از دم تیغ جلادان گذشتند. طلبه های مقاوم و جوانی که رودرروی اصحاب ریا، ایستادند هم، اعدام شدند.
۴ - از اعدام «عیّاران»، و چند مجاهد خلق که بعد از مهر ۶۷ به شهادت رسیدند، [و ربط مستقیم به قتل عام نداشت] ــ که بگذریم ، اخبار مربوط به اعدام های گسترده در پائیز و زمستان ۶۷ [در ارتباط با قتل عام زندانیان] درست نیست . کشتار زندانیان از شهریور ماه فراتر نرفت . یک دلیل ساده اش این است که بنا بر آنچه در «وسائل الشیعه» و دیگر منابع فقه سنتی نیز آمده و قاتلین هم تکرار می کردند: «لیس فی الحدود نظر ساعه»ــ حکم خدا [یعنی فتوای خمینی!] نباید زمین بماند ، باید در اسرع وقت ، بی بُر و برگرد اجراء شود ! تاریخ اعدام ها که رژیم به خانواده ها داده ، مهر و آبان و آذر ... را نیز نشان می دهد ، اما همه کشک است و این دروغ را قاتلین به عمد سرهم بندی کردند . اگر امثال حاج کربلائی و داود رحمانی ،و... توی باغ نبودند ، ولایتی ها و لاریجانی ها حواس شان جمع بود که از جمله ارزش های غربی که با ارزش های دینی ، تقابل داشت ، غیر از شک گرائی و سکولاریسم و سیاست دنیوی و ... ، «تقدم جان بر عقیده » بود و طرف حساب های خارجی رژیم ، [جدا از بازی های سیاسی] از جمله به همین دلیل خیلی روی حقوق بشر و چگونگی محاکمات قضائی گیر می دادند .پس ، قاتلین زندانیان سیاسی جوری وانمود می کردند که گوئی همه چیز روی حساب و کتاب ، با طی پروسه قضائی و خلاصه با حوصله و دقت تمام انجام شده است ! مرداد و اوائل شهریور همه را کشته بودند اما به عمد تاریخی را که به برخی خانواده ها می دادند ، پائیز ! یا زمستان ۶۷ بود !
۵ - در اوین ، از نیمههای شب ۵ مرداد سال ۶۷ ، سوت قتل عام کشیده شد . بر این واقعیت که اوج اعدام ها ، نه در شهریور ، بلکه در مرداد ۶۷ بود، علائم زیر صحه می گذارد:- فتوای خمینی، [که گرچه قبل از مرداد ۶۷ نیز صحبتش بوده ، در اوائل مرداد مکتوب شده بود.] - نامه های آیه الله منتظری در اعتراض به کشتارها [که در تاريخ نهم و سيزدهم و بیست و چهارم مرداد ۶۷ نوشته شده]، و نیز ،- شکوه و شکایت ِمحمد حسین احمدی [حاکم شرع دادگاه انقلاب خوزستان] از اعدام های سرسری ، نزد آیه الله منتظری [در تاریخ ۱۰ مرداد ۶۷] ،...مارکسیست های شریف میهن مان نیز در واقعیت فوق تردید ندارند اما... ----------------------------------روشن است که مسئله صرفأ اين يا آن تاريخ نيست . مضمون حق پوشی هاست که بايد زير ِ ذرّه بين قرار گيرد ، وقتی آنچه امروز مثل روز روشن است ، همین حالا که رژيم آخوندی در حاکميت است و نه چيزی به دار و نه چيزی به بار است ــ ماست مالی مي شود ، وقتي پرسش هاي هيات سه نفره هم ، شِقه شِقه مي شود تا با پيش داوري ها جور در بيايد! وای به حال ِ فردا و فرداها . راستی آیا به قول احمد شاملو: یک روز ماه میاد؟ آیا روز و روزگاری به جای نخوت شاهی و کبر آخوندی ، راستی و فروتنی می نشیند؟ آیا این گفتمان سرخ ایدئولوزیک ! جای خود را به گفتمان سبز دموکراتیک خواهد داد؟یا به قول مولوی: نيزه بازی اندر اين کوهای تنگ . نيزه بازان را همي آرد به تنگ ؟!
چرا در تاريخ قتل عام سال ۶۷ دست مي بريم ؟مگر فرزندان شريف ايران زمين که با ستم و سرکوب مبارزه مي کنند ، مارکسيست و غير مارکسيست دارند ؟مگر همه نيروهای آزاديخواه قربانی ستم شاه و شيخ نبوده و نيستند ؟ آيا گلوله های ِرژيم پیشین ، بين حنيف و پويان ، جزنی و ذوالانوار ، یا فاطمه امينی و مرضيه ُاسکوئی فرق مي گذاشت ؟آیا موسی خيابانی ، الله قلی جهانگيری، شکرالله پاک نژاد ، رحمان هاتفی ، ،هيبت الله معينی ، حبيب الله آشوری ، علی ماهباز، يحيی رحيمی ، جعفر اردکانی ، سيد فخر طاهری ، رمضان گرامی ، منيژه ُهدائی و ثریا شکرانه ، ماهرخ جعفری و حسین ذوالفقاری ، شهلا چمن ارائی و عمر فدائی و ...، همه فرزندان خردمند این میهن نبودند؟ چرا به حق پوشی و انحصار طلبی که روح شهيدان از آن بيزار است متوسل مي شويم ؟مگر نه اينکه راست ها را هم نگفتن نوعي دروغگوئی ست ؟
۶ - گرچه رژیم های سالوس و ریا ، از قتل عام میلیون ها نفر هم باکی ندارند و آخوندهای ستم پیشه ، پای منافع شان که باشد به راحتی هزاران هزار نفر را نیز از دم تیغ می گذرانند و توجیه شرعی ! می کنند ، اما تا آنجا که یافته های ناچیز من نشان می دهد ــبا فتوای خمینی ، در سراسر ایران [در مرداد ۶۷] ، نزدیک به ۳۲۰۰ الی ۳۵۰۰ نفر از زنان و مردان مجاهد ، و [در شهریور آن سال] حدود ۴۰۰ الی ۴۵۰ نفر از مارکسیست ها را نیز [البته تماما از مردان] ، به کام مرگ فرستاده اند . آماری را که دادم بی چون و چرا نیست ، درصدی از اشتباه محاسبه ، طبیعی است ، بخصوص که جز رابطه عاطفی با آزادیخواهان میهنم ، با هیچ گروه و تشکیلاتی رابطه ندارم و هر کار فردی بی عیب و نقص نیست .اگر شقاوت سال ۶۷ ، تنها تعداد معدودی را هم در بر می گرفت ، ذرّه ای از پوسیدگی و دنائت قاتلین زندانیان سیاسی نمی کاست . در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ فقط سه دانشجو به خاک افتادند ، زندانیانی را که ساواک در تپه های اوین به رگبار بست [بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار ، و...] تنها ۹ نفر بودند ، اما رژیم شاه ، به دلیل اینگونه جنایت ها به خاک سیاه نشست . مگر قتل عام هزاران زندانی سیاسی شوخی است ؟ و مگر نه اینکه پرپر کردن یک انسان ، مساوی با پرپر کردن یک جامعه است؟ اگر آمار شهداء به مراتب بیش از این است جای نگرانی نیست ، فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء ... کف های روی آب کنار خواهد رفت و ماه زیر ابر نمی ماند . زمان احکم الحاکمین است و همه چیز را نشان خواهد داد.
۷ – بر خلاف ادعّای خانم «مینا زرّین» که برای بار دوّم در مصاحبه با رادیو فردا پا روی حقیقت می گذارد ، اجازه می خواهم تکرار کنم از آنجا که در قاموس ارتجاع به دليل زن ستيزی و تفّکر مردسالاری ، زن ضعيفه ايست که حتی مسئول اعمال خودش هم شناخته نمي شود ! خمينی مجبور شد يک بام و دو هوا بازي کند و گرچه در گذشته و بخصوص از سال ُپر ماجرای شصت به بعد ، بسياری از دختران و زنان کمونيست نيز چوبه هاي ِدار را بوسيده ، تحت عنوان محارب اعدام شده بودند و در حاليکه زنان و دختران مجاهد خلق را با فتواي اول و موج قتل عام به دار کشيده بود ،خوشبختانه رضا داد که دختران و زنان غير مجاهد در قتل عام سال شصت و هفت زنده بمانند . این قول که «با موج قتل عام ، در زندان دستگرد اصفهان ، پنج زندانی زن مارکسیست اعدام شده» و اینکه در برخی کتب زندان ، نام سهيلا درويش کهن ، مهين مدوی ، فاطمه مدرّسی تهرانی (سيمين فردين) و پروين گلی آبکناری را در رابطه با قتل عام سال ۶۷ نوشته اند، مستند نیست . پس از اتمام پروژه قتل عام ، «سهيلا درويشکهن» يکی از چهره های دوستداشتنی زندان [وابسته به اکثريت] ، که ملّی کش هم بود ، به منظور تن ندادن به خواندن نماز اجباری ، دردمندانه در سلول انفرادی دست به خودکشی زد ، مهين مدوی ، نيز در غم به دار آويخته شدن همبندان مجاهدش رگ دستش را زد و جاودانه شد ، فاطمه مدرّسی تهرانی [سيمين فردين] هم به خاطر ارتباط با سازمان نويد و تشکيلات مخفی حزب توده و پرونده سنگينی که داشت ، در فروردين ۶۸ به شهادت رسيد . جان باختن پروين گلی آبکناری [راه کارگر] نيز پيش تر اتفاق افتاده بود و ربطی به قتل عام سال ۶۷ نداشت ، ضمن اينکه مهين ، پروين ، ُسهيلا ، فاطمه و دهها پروين و ُسهيلای ديگر نيز که فرزندان شریف مردم ایرانند ، شهيد و شاهد ِ جنايات مرتجعينی هستند که از پستان دين شير دنيا می دوشند.
۸ - فتوای خمينی صرفا شامل زندانيان نشد و در بيرون ِ زندان برخی زندانیان آزاد شده را نیز به کام مرگ فرستاد و در همین رابطه مبارزين بسياري ُربوده و ُکشته شدند .سيامک طوبايي، جواد تقوي قهي ، حسن افتخارجو، احمدرضا محمدي مطهري، عباس نوايي، مهدي پوراقبال، محمودخدابنده ، بهنام مجدآبادي، هوشنگ محمد رحيمي، ابراهيم طاهري، مهرداد کمالي، علا مبشريان، مهرزاد حاجيان، علي اصغربيدي، [در مشهد]: امير غفوري، محمود ميداني، مرتضي عليان نجف آبادي، جلال مبيني زاده، زهرا افتخاري، جواد صفار ، [در اصفهان]: محبوبه بهادري، زهره مظاهري، افسانه طهماسبي، [در شيراز]: سياوش ورزش نما ، [در ُبرازجان]: "...دهقان "و [در ياسوج]: احمدآقايي ، و... نمونه هائی از اين دست هستند. همچنين همه کساني که پيش و پس از مرگ خميني در داخل و خارج ايران ، با جوخه های ترور و دسيسه های ديگر به خاک و خون غلطيدند ، از سامی تا نقدي و شرفکندی و مجید شريف و فروهر و ... همه با فتوای خمينی مرتبط است و از اين سرچشمه ِگل آلود آب ميخورد .
۹ - هيچ مقام مسئولی نمي تواند از زير اين جنايت شانه خالی کند. ُکلکم راع و ُکلکم مسئول . همه و همه از صغير و کبير و از اصلاح طلب و ِافساد طلب در این شقاوت بزرگ ُمشارکت دارند. «جنایت ها ابتدا اتفاق می افتند تا قدرت را حفظ کنند، اما پس از آن قدرت حفظ می شود تا جنایت ها را پنهان کاری کند.»اینکه امثال موسوی خوئینی ها حالا بعد از ۱۶ سال صلاح خود و مجمع روحانیون را در این می بینند که برای یادبود قتل عام شهدای سال ۶۷ ، پیام همدردی بفرستند ، مبارک است اما اگر پای هیچ حقّه بازی و دغلی در کار نیست امثال ایشان ، لطف کنند اسناد این جنایت شوم را هم رو کنند . همدردی امثال موسوی خوئینی ها نسبت به شهدای راه آزادی ، مرا به یاد مولوی می اندازد . در تیرگی و غبار این روزگار باید لبی به مثنوی تر کرد و گفت: ای دریده پوستین یوسفانگرگ برخيزى از آن خواب گراناين سخن هاى چو مار و كژدمتمار و كژدم گردد و گيرد دُمتبله ، اگر پای هیچ حُقه بازی و دغلی در کار نیست ، بسم الله ...این گوی و این میدان .از جمله این اسناد که آقای موسوی خوئینی ها نیز سر نخ آن را دارند ، اینهاست :الف: زمینه چینی ها برای کشتار زندانیان که خود ایشان نیز شور و فتور می کردند .ب: متن کتبی فتوای دوم آیه الله خمینی که مارکسیست های شریف ایران را نیز ، که همچون مجاهدین از سرمایه های ارزشمند میهن مان بودند ، به تیغ شقاوت سپرد.پ: ریز پیام های شفاهی ، و یاداشت های کوتاهی که آیه الله خمینی در پی پرسش های قاتلین ، برای کفن و دفن شهداء می داد .ت: آمار دقیق شهداء ، اسامی تمامی آن ها و محلّی که به خاک سپرده شده اند .ث: پرده برداری از آن بخش از خاطرات سید احمد خمینی که مربوط به ایّام پیش از صدور فتوای قتل عام است ، همچنین فیلم ها ، و عکس های معدودی که از صحنه های به دار زدن زندانیان گرفته شده ، و یقین دارم که موجود است ... ضمناً امیدوارم «آقای فريبرز رئیس دانا» نیز که در اجتماع خانواده زندانیان پیام همدردی داده اند و پیش تر برای نشریات به اصطلاح کارگری ِبازجوی بی رحم زندان [عباد ،آقای علی ربیعی] مطلب اقتصادی تهیه می کردند ــ یادشان باشد که اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست ! رهروي بايد جهانسوزي نه خامي بي غمي ... یادشان باشد که عباد [مشاور امنیتی خاتمی] ، از دست اندرکاران قتل عام زندانیان سیاسی بود.
۱۰ - قتل عام سال ۶۷ را می توان جنگ سنت گرائی مبتذل با اندیشه مدرن ، نیز ارزیابی نمود . چرا ؟ چون تفکری که آیه الله خمینی آن را نمایندگی می کرد ، متعلق به دنیای گذشته بود و این آسمان ابری ، آفتاب را بر نمی تابید.
این دیدگاه بر خلاف آنچه علی ابن ابی طالب ، به مالک اشتر می گفت : «مردم اگر هم کیش تو نیستند در آفرینش از یک گوهرند . چونان جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمت شمارى ، درنده مباش» ــ با عاطفه کُشی ، با دشمن یابی ! و صید دگراندیشان ، [جدا از تعارفات شاه عبدالعظیمی مربوط به کرامت آدمی ، و...] ــ عملاً انسان را شکارچی انسان نشان می داد . در این منطق ضد اخلاقی ، آیا انسان ، همدم همنوع خویش است؟ آیا چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار؟ ... آیا ، « انسان گرگ انسان است ؟»
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی