پنجشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۴

عشق کُشى

عشق کُشى

مهدی اصلانى
دوشنبه، ٧ شهريور ١٣٨٤- ٢٩ اوت ٢٠٠٥

Tabestan67@hotmail.com


پرندگان بی نياز از کلمه شعر می سرايند و بنديان بی پنجره خاطره نقل می کنند، اما از کجا می آيد اين همه خاطره چگونه بدون اسم شب از پس پنجره های تيغ گرفته و کرکره های آهنين عبور می کند.
گزمکان اما حکم بر جيره بندی کلمات داده اند "خاطره بی خاطره" و مرگ فروشان درمانده از ذبح خاطره کمر به قتل تاريخ بسته اند. قرق بانان می خواهند سال ۶۷ را از حافظه ی تاريخ پاک کنند.
تابستان ۶۷ در فصل شمار خونين وطن، آغاز خزانی پيش رس بود؛ خزانی که در آن خار و گل، خس و خاشاک در هم و بر هم به خاک غلطيدند و هنوز ابر کينه کور ولايت در آسمان آفتابی سرزمين مادری مان نشان از آن خزان دارد و ما جان به در بردگان نيمه جان آن سال زنده از آنيم که گواهی دهيم اين همه را از پس ديوارهای بی پنجره و شهادت دهيم حديث بی قراری عاشقان به وصلت نرسيده را و از نسيم حنجره ی آن همه بلبل گلو بريده فراموش نکردن را ترانه سازيم. برای ما ساکنين بند ۸ زندان گوهردشت.
همه چيز از تاريخ ۲۷ تير ماه ۶۷ آغاز شد. غم صدای گوينده خبر ساعت ۱۴ راديوی دولتی ايران اعلام پذيرش جهانی قطعنامه ۵۹۸ و پس از آن نوشيدن جام زهر بود و قطع تمام کانال های ارتباطی مان. ملاقات، هواخوری، روزنامه، راديو و تلويزيون...شادی دو سويه اهل بند اما در تلاقی نگاه ياران و بانگ نوشانوش گفتن نوشيدن جام زهر، پايان نکبت جنگ بود و به گل نشستن کشتی انقلاب جهانی.
نمی توانستيم شادی نکنيم و مسرور نباشيم؛ هر چند دولت مستعجل بود و بشکه هايی از آن جام زهر را در ضيافت مرگ به خوردمان دادند و پس از آن را همه می دانيم که "عشق کشی” بود و ذبح انسان. از مرداد آغازيدند ومجاهدين. پس از درو آن‌ها به سراغ ما آمدند. "مسلمانی يا مارکسيست؟"، "نماز می خوانی يا نه؟" و اين را نيری می پرسيد و اشراقی و پورمحمدی که هيئت مرگ بودند به زندان گوهردشت. "نماز گذاردم و قتل عام شدم که رافضی ام دانستند. نمازگذاردم و قتل عام شدم که قرمطی ام دانستند" و بر خاکپشته های لعنت آبادها و کفرآبادهای اسلامی خاطره عظيم ملتی پرپر شد.
۱۷ سال است که مادران سپيدگيسو، پدران قامت راست نکرده و همسران درد و کودکان ديروزسالشان جايی آغاز می شود که عقربه های ساعت خونبار مام وطن به سال صفر روی ۱۰ شهريور بی حرکت مانده است.
آنان خاکپشته ها را می بويند و با خراشه ی ناخن ها بر گورهای فرضی در جستجوی نايافته ی نعش عزيزان خاک خاوران را می بويند و عيد مبارکی می گويند. نعش ۵۰۰۰ انسان ثبت شده تا اين لحظه – بر شانه های ملتی که وظيفه ندارد فراموش کند سنگينی می کند. استخوان های هزاران گم شده از جان های جوان نايافته بر خاکپشته های اسلامی شيار شده است و ما نيمه جانان جان به در برده، ۱۷ سال است شهادت می دهيم که چگونه آنان را شبانه با تريلرهای يخچال دار حمل گوشت بار زدند و در گورهای جمعی پنهان کردند.
اخر در سال صفر پر رونق ترين حرفه ها از آن گورکنان بود. تابستان ۶۷ آجر ديواری است که اگر کشيده شود، خروارها نکبت بر سر مرگ فروشان آوار خواهد شد و پای کار بدستان حکومت خداسالار در بد جايی از تاريخ به گل نشسته است. کسانی را که در اتاق های دربسته شورای امنيت خانه اسلامی، کوتاه زمانی پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل، حکم به ذبح انسان دادند می شناسيم و نام آن ها را بدون حرف رمز در دفترچه خاطراتمان ثبت کرده ايم و نيک می دانيم آن تصميم با توافق تمام پوزيسيون وقت به فعل درآمد. فراموش نکردن اما نه به قصد مچ گيری افراد و نه برای صيقل دادن شمشيرهای روز انتقام که برای جلوگيری از تکرار فجايع ضرورت دارد.
کشتار وتصفيه فيزيکی سال ۶۷ به دستور مستقيم خمينی و اتوريته مذهبی وی نزد پايوران نظام به فعل درآمد. وی با شعار معروف "وحدت کلمه" خود، دستان تمام پايوران نظام را در تشت خون شستشو داد و آن را به "وحدت عمل" ارتقا بخشيد. تابستان ۶۷ کلام ممنوعه حکومت فقهاست.
اسامی سرمداران اصلی و تقسيم کار کشتار اما اين گونه بود رؤسای ۳ قوه، خامنه ای رئيس جمهور وقت، هاشمی رفسنجانی، رئيس مجلس و جنگ ميرحسين موسوی نخست وزير وقت موسوی اردبيلی، رئيس ديوانعالی کشور احمد خمينی نماينده مستقيم خمينی برخی از اعضا هيئت دولت و وزارت خانه های درگير و مشاوران ارشد آن.
مسايل اطلاعاتی در داخل به وزير اطلاعات محمدری شهری و مشاوران ارشد اين وزارتخانه از جمله سعيد حجاريان واگذار شده بود. مسايل بين‌المللى به دکتر ولايتی و مشاوران (لاريجانی و شرکاء)، سانسور رسانه های داخلی با محمد هاشمی رياست صدا و سيما هماهنگی شده بود. تونل خبررسانی کنترل شده مطبوعات به برادر حسين تواب ساز (حسين شريعتمداری و شرکا از جمله صفا ر هرندی وزير ارشاد فعلی) و مسيح مهاجری در روزنامه کيهان و جمهوری اسلامی سپرده شده بود و ديگر وزارت خانه ها هر يک مسئوليتی به فراخور حال از جمله ارشاد به سرپرستی محمد خاتمی که همه در کمال رازداری عهده دار آن بودند.
اگر همه بپذيريم که در سال ۶۷ يک جنايت بشری اتفاق افتاده است و سريت و پنهان کاری حرف اول آن ماجرا بوده، فاش گويی، بلندگويی و همه گويی اين جنايت نه تنها متوجه شاهدان و خانواده های قربانيان، که متوجه خانواده بزرگ بشری ست.
قريب صد سال است هر آن جا که سخن از کبوتر به ميان آمده، کبوتران را سپيدبال و گلوله خورده يا آويخته بر ميخ ها تصوير کرده ايم و از پشت ميله ها نظاره گر پرواز دست نايافته شان بوديم. سهم کوچک ما از فردا آن است که کبوتر معروف قصه ها را اگر نه از فراخنای ديدگان مان که از ميان دفتر نقاشی کودکان فردا به ضيافت دانه های کوچک در خيابان فراخوانيم. آخر ما محکوم به اميدواری هستيم و آن روز را انتظار می کشيم.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی