چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۴

نامه‌ی سرگشاده به اکبر گنجي


رويا نوروزى
۱۱ مرداد ۱۳۸۴
آقای گنجی،

در هفته های اخير منهم مانند هزاران نفر از کسانی که مبارزه‌ی شما را برای دموکراسی، شجاعت و صراحت تان را در بيان افکار و صداقت تان را در قبول بهای آن می ستايند، نگران تحول اين کشاکش و زور آزمايی بودم که در اوين و بيمارستان ميلاد در جريان بود. و نيز شريک نگاه مضطرب و پرسنده‌ی همه‌ی کسانی بودم که سر بر اين صفحه‌ی شطرنج خم کرده بودند و حرکات دو حريف را می پاييدند و در دلشان هزاران آرزوی محال، نيمه محال و ممکن را زير و رو می کردند و اميد وار بودند که ظاهر ماجرا فيصله ای مناسب بيابد.
اما هنگامی که دريافتم آنان که در ميان حاکمان مذاکره پذير بودند، درها را بستند و به خانه رفتند، به ويژه وفتی ديدم دوستان و دوستداران شما بر سکوی خانه‌ی شما شمع افروختند و شعر خواندند و گريستند، قهميدم که نه تنها دشمنان شما مصصمم اند کار شما را يکسره بدانند، بلکه نزديکان شما نيز همبستگی خود را با شما در قالب سوگواری بيان می کنند. به يک باره خود را در برابر صحنه ای ديدم که = درکمال ناهمزماني= يک تراژدی در آن در حال نمايش بود.
تراژدی به معنای تفابل محتوم و بدفرجام دونيرو، دو فرد، دو دورنما که به حکم سرنوشتی مداخله ناپذير در هم می آويزند. و در ميدانی وارد می شوند که نه تفاهم، نه خرد و نه چاره جويی در آن جايی ندارد. تنها منطق حاکم بر اين صحنه، همسان سازی شکست، نيستی و بی آبرويی و نيز مطلق کردن اين سه مقوله است.
آنچه اين تداعی ميان وضعيت شما و يک نمايش تراژيک را آسان می کرد، اشعار و نوشته های ستايشگرانه و مخلصانه ای بود که شما را با سياوش، آرش کمانگير و... همسان می ساخت و بر طبل حماسه می کوبيد.
ذهن ساده‌ی من= که ضمناٌ فرصت مراجعه به متون پايه در باره‌ی اساطير و جايگاه آن در مدرنيته را هم ندارد وچون می خواهد با عجله حرف هايش را با شما در ميان بگذارد= می پرسد اين چه سری است که ما به اين پايه مجذوب اساطير هستيم؟ و انسان های صميمی، انديشه ورز و شجاعی را که امروز، در قرن بيست و يکم و در شرايط ملموس و قابل تعريف و قابل سنجش ما دست به حرکتی سياسی می زنند، به موجودات اساطيری تشبيه می کنيم؟ از ظرف زمان و مکان بيرونشان می کنيم و طبعاٌ محکومشان می کنيم که همان سرنوشت اساطير را بپذيرند. چرا قابليت تفکيک مقوله ها، حوضه ها و زمان ها در ما اين چنين ضعيف است؟ چرا وقتی با يک گره و دشواری روبرو ميشويم به دامن اسطوره و سنت ميگريزيم؟
فکر من به من می گويد ما بايد بتوانيم از فضای تراژدی بيرون بياييم. اساطير را به اعتبار عناصر آبياری کننده‌ی بافت نا خودآگاه وجودمان بپذيريم. برای بن بست های فکری و عملی امروز با وسايل و ابزار امروز چاره جويی کنيم.
آقای گنجی، در اين ميدان، شما آن حريفی هستيد که به گواه تلاش درخشانتان در جذب و درک تفکر مدرن می توانيد از اين بن بست به سوی نور و زندگی بيرون بياييد. از آقای سعيد مرتضوی و تيم شان که گرفتار يک ذلت پيچيده درونی و دچار تورم حقارتی فرهنگی هستند و از تصور به خاک ماليدن دماغ شما از لذت به رعشه می افتند نمی توان انتظار خرد ورزی داشت. پس شماييد که بار اين مهم را بايد به تنهايی به دوش بکشيد.
شما در سال های اخير در يک مبارزه‌ی اشکار و نابرابر با نيروهای استبداد و تحجر فکری قرار گرفتنيد که در آن هر انسان آزادی دوست نه تنها حق را به شما می دهد، بلکه دست آوردهای بزرگی را از آن شما می داند. درک و سنجش اين دست آوردها به برون رفت از بن بست کنونی ياری می رساند.
= شما در اين سال ها نمونه يک زحمت کش فکری بوديد که حاصل کار و انديشه‌ی خود را در قالب نوشته هايی چون مانيفست جمهوری خواهی ۱ و ۲ به آنان که مشغله‌ی اجتماعی و سياسی داشتند، به دانشجويان و جوانان ارائه کرديد. اگر شما انچه را که در اين اسنادِ دگرانديشی بيان کرديد در زمان حکومت پهلوي= در فردای انقلاب= در سال های ۶۷= و پس از جنگ می گفتيد به چندين بار اعدام محکوم می شديد. اين دست آورد شما و جامعه و ملت ماست که امروز شما می توانيد دگرانديشی خود را اين چنين فرياد کنيد.
= صرف اين که هفته ها پس از اعتصاب غذای شما، افرادی از سرای حکومت حاضر می شوند به اندازه‌ی بضاعت خود در پی چاره ای برای نجات شما باشند، يک دست آورد برای شما، برای جامعه و ملت ماست. چرا که کاری کرده ايد که حتی انان نمی توانند به آسانی چنين صراحت و شجاعتی را در فاش گويی ظلم و استبداد ناديده بگيرند.
اينکه کسانی که ديدگاه ها يا شيوه‌ی بيان شما را نمی پذيرند و با اين حال در حمايت از شما به حرکت در می ايند و يا کسانی خطر حمايت از شمايی را که گفته ايد «خامنه ای بايد برود»، در شرايط کنونی بجان می خرند، اين دست آورد شما و ملت ايران است.
= اينکه چنين موجی از حمايت بين المللی در سراسر جهان به وجود آمده است، رسانه ها، محافل ادبی، علمی و دولتمردان جهان خواهان آزادی شما شده اند و بسياری از مهاجران و فعالان سياسی ايرانی در خارج به حرکت در آمده اند، دست آورد شما و مردم و جامعه‌ی ماست.
سی چهل سال پيش ذره ای از هريک از اين دست اوردها کافی بود که يک اعتصاب غذا در خارج از کشور با پيروزی به پايان رسد.
آقای گنجی، اينها موفقيت هايی جدی هستند. ولی از همه‌ی اين دست آوردها بزرگتر و معنا دارتر دست آورديست که اميدوارم شما با برخوردِ مدرن و عقلانی با اعتصاب غذای کنونی تان به مردم ايران هديه کنيد.
نه، شما عفو نخواهيد. آزادی مشروط نخواهيد. چون دشمنان شما خود نيز گفته اند که چندين پرونده‌ی ديگر برايتان تدارک ديده اند.
شما تنها اعلام کنيد که با تکيه بر اين دست آوردها از ميدان اين نبرد بيرون می آييد. چون عقل شما، محاسبه‌ی سياسی شما، برنامه‌ی عمل آينده‌ی شما منطق مرگ تراژيک را رد می کند.
آقای گنجی، تاريخ سرزمين ما انباشته از مرگ های مظلومانه است. امروز نيز هر خانواده‌ی فکری و سياسی در ايران بر طاقچه‌ی خاطراتش عکس های بسياری از عزيزان از دست رفته در تعصب ها وخشونت های کور را نصب کرده است. شما که به راستی نمونه‌ی بارز گسست از باورها و عادات تعبدی گذشته ايد، بياييد و از گفتمان مرگ پذيری و شهادت طلبی فاصله بگيريد.
آفای گنجی،
با تمام وجود اميدوارم و دست های آرزو را به سويتان دراز می کنم. از فضای تراژدی بيرون بياييد. به واقعيت بازگرديد و در دشت زندگی بشکفيد، بباليد و بارور شويد. در فرهنگ ما ارزش مرگ مظلومانه آنچنان بالاست که حق مردن به مرگ طبيعی يک ضد ارزش تلقی می شود. آقای گنجی، زندگی را برگزينيد با افق بازش و هزاران امکان آزمون و خطا. مرگ پايان جستجو، پايان کشف و پايان داد و دهش تجربه هاست. جامعه ما تازه در آغاز اين راه است. قهر و يکدندگی پاسخ طبيعی يک انسان با تن و جانی زخم ديده است. ولی اين واکنش متعلق به حوزه‌ی فردی و خلوت احساس او ست. امر شما، امروز يک امر عمومی است.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی