سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۴

خامنه اي خواهان مرگ گنجي است


حسن زرهي
در جمهوري اسلامي مرگ پرستي و قتل دوستي داستان درازي دارد. از فرمان قتل عام زندانيان سياسي توسط آيت الله خميني گرفته تا ماجراي همچنان سر به مهر قتلهاي زنجيره اي در سايه ي رهبري آيت الله خامنه اي همه حكايت از مرگ محوري اين حكومت دارند. اين ماجرا خودي و غيرخودي هم ندارد. براي نمونه به اين بخش از خاطرات ملاحسني امام جمعه رضائيه (اروميه امروز) كه از فداييان رهبر هم هست توجه كنيد، تا روشن شود منظورم از مرگ محوري رژيم اسلامي چيست! "پسر بزرگم رشيد با رژيم شاه سخت مبارزه مي كرد. دوران ستم شاهي كه در دانشگاه تهران تحصيل مي كرد، يكي دو بار دستگير و زنداني شد. قبل از پيروزي وقتي به اروميه و روستا مي آمد، در برگزاري هر چه باشكوه تر مراسم نماز جمعه بزرگ آباد تلاش مي كرد و در فعاليت هاي جنبي آن از قبيل بيل زني در باغات، شخم زدن، كمك كردن به فقرا و مستمندان مي كوشيد. او پس از پيروزي انقلاب ناگهان به گروه سياسي سازمان فدائيان خلق پيوست و از سران آنها شد، به طوري كه مسئوليت شاخه آذربايجان غربي بر عهده او بود. خيلي با او صحبت كردم تا در راهش تجديد نظر كند، ولي نكرد. در همان زمان انشعابي در ميان اعضاي اين گروه پديد آمد و به دو گروه اقليت و اكثريت منشعب شدند و اقليت ها به جمع گروهك هاي سياسي محارب پيوستند و جنگ مسلحانه بر ضد حكومت اسلامي آغاز كردند."الان يادم نيست رشيد جزو كدام يك از اينها شد، ولي به هر حال من احساس خطر كردم. تصميم گرفتم جلوي فعاليت هاي او را بگيرم. نخست چند بار تذكر و تهديد انجام گرفت ولي فايده نكرد. آن وقت نماينده مجلس و در تهران بودم. يك روز رشيد به تهران آمده بود. جايش را شناسايي كرديم. در كميته انقلاب تهران با آيت الله مهدوي كني تماس گرفتم و گفتم يك موردي هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. يكي از محافظان خودم به نام آقاي جليل حسني را نيز همراه آنها كردم. او از بچه هاي كميته اروميه بود و الان به تجارت مشغول است. گفتم اگر مقاومت يا فرار كند بزنيد نگذاريد فرار كند و اگر هم تسليم شد، دستگير كنيد و به كميته تحويل بدهيد. آنها رفتند و او را دستگير كردند. رشيد چند روزي در كميته تهران بود. بعد براي بازجويي و محاكمه به تبريز انتقال دادند. او چون محل فعاليت هايش استان آذربايجان بود در اين شهر محاكمه و به اعدام محكوم شد و بلافاصله حكم اجرا گرديد. "در مرحله اول، رشيد را به دادستان وقت، حضرت حجت الاسلام سيدحسين موسوي تبريزي تحويل داده بودند، او نيز وي را به يكي از دامادهايش كه او هم قاضي بود، سپرد و حكم اعدام رشيد را او صادر كرده بود. حتي بعد از اعدام جنازه اش را هم به ما تحويل ندادند. وقتي خبر اعدام رشيد را شنيدم، چون به وظيفه خود عمل كرده بودم هيچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هيچ شخصي ولو پسرم باشد، شوخي ندارم و با هيچ احدي در اين مورد عقد اخوتي هم نبسته ام. هنوز هم اگر يكي از فرزندانم بر ضدانقلاب و رهبري خداي ناكرده فعاليت كند، همان كاري را خواهم كرد كه با رشيد كردم. حقيقت اين است كه رشيد مستحق اعدام نبود. او جنايتي را مرتكب نشده بود، يا كسي را نكشته بود تنها جرمش اين بود كه گرايش شديد كمونيستي داشت و اين هرگز منجر به اعدام كسي نمي شود. حداكثر اين، اين است كه بايد به حبس ابد محكوم مي شد. متاسفانه قاضي پرونده همين طور فله اي حكم صادر كرده بود. من آن وقت سرم خيلي شلوغ بود، به مسائل انقلاب در اروميه و منطقه اشتغال داشتم. از طرفي چون پسرم بود نخواستم موضوع را دنبال كنم، گفتم شايد سبب سوءتفاهم بشود و بنده معتقد هستم كه قرار نيست انسان در اين دنيا به همه حق و حقوق خود دست پيدا كند. يك مقدارش هم بايد به عالم آخرت بماند."اگر غير از اين بود كه خداوند متعال دستگاه سئوال و جواب، ميزان، پل صراط، بهشت و جهنم را خلق نمي كرد، بنابراين راه پرپيچ و خمي را در پيش داريم. بعد از چند سال خيلي دلم مي خواست پرونده رشيد را مي ديدم و مطالعه مي كردم. هر چه مي خواستم امكان پذير نشد و در اختيارم نگذاشتند. اخيراً شنيدم قاضي اين پرونده شديداً به فقر مالي و گرفتاري هاي ديگر مبتلا شده است، دلم مي خواهد او را پيدا كنم و از مال و اندوخته هاي شرعي خودم به او كمك كنم. منظورم از طرح اين قضايا چيز ديگري بود. مي خواستم به اين نكته اشاره كنم كه متاسفانه در اوايل پيروزي انقلاب، يك سري افراد وابسته به گروه هاي به ظاهر اسلامي و انقلابي در بعضي ارگان ها و بخصوص در دستگاه قضايي نفوذ كرده بودند و دست به يك سري كارها و صدور احكام تند و تيز مي زدند كه هيچ ارتباطي با نظام اسلامي و شخصيت هاي اصيل انقلاب نداشت. خودم در اروميه به اين افراد مبتلا بودم. اينها با صدور احكام فله اي دردسرهاي زيادي در منطقه براي ما درست كردند."ذكر مورد فرزند‌ملاحسني و اعتراف او كه "حقيقت اين است كه رشيد مستحق اعدام نبود. او جنايتي مرتكب نشده بود، يا كسي را نكشته بود، تنها جرمش اين بود كه گرايش شديد كمونيستي داشت و اين هرگز منجر به اعدام كسي نميشود. . ."براي نشان دادن اين است كه حرفهاي گنجي در پيوند با قصد رهبر جمهوري اسلامي براي قتل او بيش از هر دوره ي ديگري معنا دارد وقتي مينويسد: "آقايان ميخواهند مرا بكشند و آن را به گردن همسر و دوستانم بيندازند. اما بايد بدانند كه گنجي، زهرا كاظمي نيست. اگر گنجي به هر طريق بميرد‌ قاتل او آقاي خامنه اي است. آقاي خامنه اي با فعال كردن سعيد مرتضوي و بخش رسانه اي قتلهاي زنجيره اي، ممكن است بتواند از شر گنجي خلاص شود، اما نميتواند از مسئوليت قتل او گريبانش را رها سازد. اگر گنجي كشته شود، مرگ او، مرگ آزادي، دمكراسي و حقوق بشر نيست. مرگ گنجي ممكن است آبي در كوير باشد و بذرهاي آزادي را سيراب نمايد. . ." خامنه اي اگر خواهان مرگ گنجي نيست، از اين سكوت مرگبار دست بردارد و به مرتضوي و همپالكي هاي قاتل او فرمان دهد دست از سر گنجي بردارند. وگرنه رهبر جمهوري اسلامي بيش از هر كسي ميداند كه مرتضوي ها تلاششان مصروف به قتل رساني گنجي خواهد شد و بس.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی